ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
زمستان
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است .
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را .
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند ،
که ره تاریک و لغزان است .
وگر دست محبت سوی کس یازی ،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون ؛
که سرما سخت سوزان است .
نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک .
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت .
نفس کاینست ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین !
هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی .
دمت گرم و سرت خوش باد !
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای !
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم .
منم من ، سنگ تیپا خورده ی رنجور .
منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمه ی ناجور .
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم .
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم .
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست .
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است .
من امشب آمدستم وام بگزارم .
حسابت را کنار جام بگذارم .
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست .
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است .
و قندیل سپهر تنگ میدان . مرده یا زنده ،
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است .
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است .
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت .
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دست ها پنهان ،
نفس ها ابر ، دل ها خسته و غمگین ،
درختان اسکلت های بلور آجین ،
زمین دل مرده ، سقف آسمان کوتاه ،
غبار آلود مهر و ماه ،
زمستان است .
سروده ی زمستان از مهدی اخوان ثالث (م.امید) تهران دی ماه ۱۳۳۴
برای رسیدن به آرامش سرت به کار خودت باشه
آرامش به چه قیمتی ؟ به قیمت بی شرف شدن در برابر کثافت کاری های بیناموسا ؟ می شه تجاوز جنسی به دختر بچهها و قتل رو دید و چیزی نگفت ؟ آره مث حالای مردم ایران ، می شه نکبتا از گلوی زن و بچه ی بدبختا زد تا یه مشت بی ناموس تبلیغ کنن و یه مشت احمق دنبال ثروت اون دنیایی که نمی دونن کجاس برن زیارت ؟ آره مث حالای مردم ایران، می شه چشم روی اختلاسا بست در برابر گرسنگی خیلیا مرگ خیلیا ؟ آره مث حالای مردم ایران، می شه در برابر مفقود شدن و شکنجه و تجاوز و قتل و اعدام بیگناها به جرم تحمیل دین ساختگی یا واقعی یه عده ساکت موند ؟ آره مث حالای مردم ایران که فقط نظارهگر هستند و درس عبرت می گیرن که صداشون در نیاد و سرشون به کار خودشون باشه ، کاش زورگوهای دین تحمیل کن متحجر سرشون توی کار خودشون بود و تحمیل کسی نمی کردن دین شونو
در زندگی انسان ها می روند و دوستی ها می مانند ،
ای کاش می آموختند به مردم که نام نیک برجاگذاشتن فرزندان پسر یا دختر نیست ، برجاگذاشتن گفتار و کردار نیک با یاری پندار نیک هست و دوستی ها و مهربانی ها .
ادامه مطلب ...