من ایرانی نیستم
من پارسی هستم
برای سال ها گمان می کردم که ایرانی یعنی همه ی قومیت های ساکن سرزمین ایران
اما اکنون دانستم که
پارسی یعنی همه ی قومیت ها و اقلیت ها و مذاهب و ادیان و مردم و تبارها و نژادهای انسان حتا حیوان ها زیر یک پرچم به خوبی و خوشی و مهربانی و خداوندی
پس
#من_پارسی_هستم
#من_پارسیم
درود به چالش پرشور مردمی و همگانی برای انسان های آزاده که دین بنیادین شان #انسانیت است
آشوک (Asoka) 2001
نویسنده ساکت چودری و سانتوش سیوان
کارگردان سانتوش سیوان
تهیه کننده سانجیو چاولا
بازیگران شاهرخ خان و کارینا کاپور
داستان فیلم آشوک درباره ی شاه ماگادها آشوک 304-232 پیش از میلاد از سلسله ی موریا هست که داستان زندگی شگفت انگیزی داشت که در تاریخ ماند اما برای دستکاری های همیشگی افراد در تاریخ بخش هایی از آن دچار تحریف شده است .
در این فیلم تحسین برانگیز که از نخست یادآورشده که هیچ ادعایی بر تاریخی صرف بودنش نداشته اند بخش ها و چیزهایی هست که روی مرا به آن ها کشانده تا دست بر کلیددان (کیبورد) رایانه برم و اندیشه هایم را در برگک (وبلاگ) خودم برجا بگذارم .
آشوک به معنای بی اندوه است اما جو خانواده و فرمان پدرش او را جنگجو بار آورد با این که پدربزرگش هنگام هجرت از سلطنت به کنج عزلت به وی پند داد که از شمشیر دوری کند چون اگر از غلاف کشیده شود خون می خواهد و باید دست به کشتار زند . آشوک شمشیر در رو انداخته شده را برمی دارد و بازی می کند چون هر شاهزاده ی جنگجویی که پیروزی در جنگ را برای عزیز شدن پیش پدر و در آینده کسب تخت پادشاهی که موجب کشته شدن پرنده ای می شود . برای نخستین بار می بیند که خون جانداری ریخته شده است و از فشار ناراحتی خون از بینی اش روان می شود .
نخست اتهام کشتن بردرانش برای تخت پادشاهی به میان می آید و نه خود آشوک و نه دیگران سخن از این به میان نمی آورند که برادرانش بارها قصدجان آشوک را کرده بودند و مادرش را به قتل رسانده بودند هنگامی که به قصد کشتن زن باردارش آمده بودند و نا موفق دست به کشتن مادرش زده بودند .
از سویی آشوک را تنها در جنگ با کالینگ که حکومت مردم شناخته می شود شماتت می کنند . آشوک جنگ های دیگری هم پیش از آن کرده بود و بیگناهان بسیاری می شد کشته شده باشند در آن جنگ ها که به گفته ی پدرش بوده است .
کس دیگری که روی هر کس را به خود می کشاند نظامی است که براحتی به شاهزاده و کورواکی دستور می دهد و خود را عاقل مطلق می داند _با این که خودش هم باعث به خطر افتادن جان شاهزاده آریا می شود اما همچنان پررو _که دستور هم می دهد و حکم بر کشتن آشوک را هم صادر می کند " اون باید بمیره " . همراهی اش و رفتارش برای کوچک بودن شاهزاده و دخترحقیقی شاه نبودن کورواکی و دستور دادن چون شاه کشوری بر گرفتن جان شاه کشوری دیگر ، روی مرا کشاند به این که تا چه اندازه حق دارد و دیگران هم و از سوی دیگر یک نظامی حالا می گوییم معتمد چگونه از دخترحقیقی شاه نبودن کورواکی آگاه است که سرکوفتش را هم می زند ؟
نشان داده می شود که سربازان از دستور آشوک سواستفاده کرده و به نام او غارت می کنند و کسی هم نمی گوید چرا حتا دوستش که در برابر آشوک تنها در جنگ با کالینگ ایستاد !
آشوک پس از عاشق شدن و بازگشت به کاخ ، دستور پدر بر جنگی دیگر را زیرپا می گذارد و از جنگیدن بر سر تخت با برادرانش کناره می گیرد . پس سرآغاز متوقف کردن جنگ و کشتار و دعوای جانشینی می بود .
وی فرمان رزم را رها کرده و به دیدار دلبرش که با وی مزدوج شده می رود و با خاکستر کسانی که می گماند که زن و شاهزاده ی کالینگ هستند رو به رو می شود . فداکاری زن و بچه اش که در ظاهر کار نیک و ایثار است ، باعث مرگ هزاران تن دیگر می شود چون آشوک با مرده انگاشتن کورواکی و شاهزاده کوچولو روح جنگجویی و انتقام در ضمیرش روشن می شود .
کاری که به چشم ما نیک است می شواند بد و حتا خطرناک باشد .
ما آگاه نیستیم و نمی دانیم براستی خوب چیست و بد چیست پس قضاوت یکدیگر برای چیست ؟
اگر بیندیشیم درست ، خوب و بد را یا حکومتها و ادیان تعیین می کنند و یا انانیت و منیت خود و دیگران .
( شاید آن خوب نباشد و بد نباشد چون حقیقت چیز دیگری است و ما نمی دانیم)
انانیت آن نظامی که حکم قتل آشوک را صادر کرد و تایید مردم احمق و توهم زنی که موجب دل مردگی و عزاداری آشوک شد دلیل بر کشتار بی شمار مردم و خودشان به علت اشتباه از جهل و حق بجانب بودن اشخاص است .
مردم ، حکام ، ادیان قوانینی نصب می کنند که آن ها را بالاتر از قوانین خداوندی و حکمت خداوند می دانند و ضربه اش را که می خورند می اندازند گردن بداقبالی و چرخ گردون و نا هماهنگی کاینات با آن ها !!
آشوک با فرستادن پاسخ پیغام حکومت کالینگ و یا نامه یا پیام یا گفتگو با مقام ارشدش می توانست از جنگ جلوگیری کند . یعنی در شک هستم که چنین شاه مقتدر با نبوغ جالبی که دست کم در فیلم نشان می دهد و از داستان و شواهد دیگر نمایان است به همین آسانی بی چنین کار ساده ی دیپلماسی که در آن عصر غریب نبوده است ، یک پیغام نفرستاده است یا حتا دیدار کوچکی نداشته است .
اما سکانس جالب پایانی که به دیدم شاید اگر هر فاتحی برمی گشت و به کشتار و درد و رنج ها و زجرها و شرایط و خرابی ها و خسارات و موقعیتی که برای زمین بیش تر پول بیش تر تخت و ترس و احترام و بله قربان گوی بیش تر به بار آورده است ، از کار خود پشیمان و طمع اش از بین نرفته حداقل کم تر می شد و شاید اگر دست برنمی داشت از کشورگشایی و جنگ دست کم با دقت و مدیریت بیش تری از رخدادها و وقایع جلوگیری یا کنترل می کرد .
شاید به خود می آمد مانند هر کسی که با یدن این فیلم دیگرگون می شود و به خود می آید و شاید برداشت و مقایسه ای یا یادواره ای در سرش آمده باشد و پشیمان شده باشد و دگرگون ، او هم چنین می شد .
با نگاهی می اندیشی که شاید اگر یک کار کوچک را گفتار کوچک را انانیت را پاک می کردیم ، بسیاری وقایع نمی افتاد و زندگی بر خود و دیگران سخت نمی شد .
اگر این فیلم را دیده اید خوشحال می شوم دیدگاه تان را برایم بفرستید
#انانیت #انسانیت #دیگرگون #تخت #شماتت #حق #آشوک #گفتار #پندار #کردار #آنهاازفکرتو_میترسند #بیندیش #انسان_کامل #زندگی_رابرای_دیگران_سخت_نکنیم #ری_استارت #سیدمحمدحسینی
آشوک (Asoka) 2001
نویسنده ساکت چودری و سانتوش سیوان
کارگردان سانتوش سیوان
تهیه کننده سانجیو چاولا
بازیگران شاهرخ خان و کارینا کاپور
داستان فیلم آشوک درباره ی شاه ماگادها آشوک 304-232 پیش از میلاد از سلسله ی موریا هست که داستان زندگی شگفت انگیزی داشت که در تاریخ ماند اما برای دستکاری های همیشگی افراد در تاریخ بخش هایی از آن دچار تحریف شده است .
در این فیلم تحسین برانگیز که از نخست یادآورشده که هیچ ادعایی بر تاریخی صرف بودنش نداشته اند بخش ها و چیزهایی هست که روی مرا به آن ها کشانده تا دست بر کلیددان (کیبورد) رایانه برم و اندیشه هایم را در برگک (وبلاگ) خودم برجا بگذارم .
آشوک به معنای بی اندوه است اما جو خانواده و فرمان پدرش او را جنگجو بار آورد با این که پدربزرگش هنگام هجرت از سلطنت به کنج عزلت به وی پند داد که از شمشیر دوری کند چون اگر از غلاف کشیده شود خون می خواهد و باید دست به کشتار زند . آشوک شمشیر در رو انداخته شده را برمی دارد و بازی می کند چون هر شاهزاده ی جنگجویی که پیروزی در جنگ را برای عزیز شدن پیش پدر و در آینده کسب تخت پادشاهی که موجب کشته شدن پرنده ای می شود . برای نخستین بار می بیند که خون جانداری ریخته شده است و از فشار ناراحتی خون از بینی اش روان می شود .
نخست اتهام کشتن بردرانش برای تخت پادشاهی به میان می آید و نه خود آشوک و نه دیگران سخن از این به میان نمی آورند که برادرانش بارها قصدجان آشوک را کرده بودند و مادرش را به قتل رسانده بودند هنگامی که به قصد کشتن زن باردارش آمده بودند و نا موفق دست به کشتن مادرش زده بودند .
از سویی آشوک را تنها در جنگ با کالینگ که حکومت مردم شناخته می شود شماتت می کنند . آشوک جنگ های دیگری هم پیش از آن کرده بود و بیگناهان بسیاری می شد کشته شده باشند در آن جنگ ها که به گفته ی پدرش بوده است .
کس دیگری که روی هر کس را به خود می کشاند نظامی است که براحتی به شاهزاده و کورواکی دستور می دهد و خود را عاقل مطلق می داند _با این که خودش هم باعث به خطر افتادن جان شاهزاده آریا می شود اما همچنان پررو _که دستور هم می دهد و حکم بر کشتن آشوک را هم صادر می کند " اون باید بمیره " . همراهی اش و رفتارش برای کوچک بودن شاهزاده و دخترحقیقی شاه نبودن کورواکی و دستور دادن چون شاه کشوری بر گرفتن جان شاه کشوری دیگر ، روی مرا کشاند به این که تا چه اندازه حق دارد و دیگران هم و از سوی دیگر یک نظامی حالا می گوییم معتمد چگونه از دخترحقیقی شاه نبودن کورواکی آگاه است که سرکوفتش را هم می زند ؟
نشان داده می شود که سربازان از دستور آشوک سواستفاده کرده و به نام او غارت می کنند و کسی هم نمی گوید چرا حتا دوستش که در برابر آشوک تنها در جنگ با کالینگ ایستاد !
آشوک پس از عاشق شدن و بازگشت به کاخ ، دستور پدر بر جنگی دیگر را زیرپا می گذارد و از جنگیدن بر سر تخت با برادرانش کناره می گیرد . پس سرآغاز متوقف کردن جنگ و کشتار و دعوای جانشینی می بود .
وی فرمان رزم را رها کرده و به دیدار دلبرش که با وی مزدوج شده می رود و با خاکستر کسانی که می گماند که زن و شاهزاده ی کالینگ هستند رو به رو می شود . فداکاری زن و بچه اش که در ظاهر کار نیک و ایثار است ، باعث مرگ هزاران تن دیگر می شود چون آشوک با مرده انگاشتن کورواکی و شاهزاده کوچولو روح جنگجویی و انتقام در ضمیرش روشن می شود .
کاری که به چشم ما نیک است می شواند بد و حتا خطرناک باشد .