ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
فرهنگ چون واژه ها و مفاهیم انتزاعی دیگر در دوره های گوناگون معانی گوناگونی را در برداشته است . در زمان های گونه گون در میان جوامع بشری از کشوری حتی شهری یا بخشی به شهر و بخش دیگر فرهنگ های گوناگونی را می بینیم و از آثار آن اطلاعات بسیاری به دست می آوریم .
فرهنگ هر بخش ، شهر ، کشور حتی قاره در آثار فرهنگی ، هنری ، ادبی ، اقتصادی ، اجتماعی ، معماری و ... نمایان هست ، آن گونه در زندگی انسان ها عجین می شود که زمانی که از فرهنگ و آثار فرهنگی خاصی سخن به میان می آید براستی همه ی این بعدها را دربرگرفته و همه ی این آثار شامل آثار فرهنگی می شوند .
برخلاف پافشاری و اصرار مردم برای حفظ و نگه داری تمام و کمال فرهنگی خاص که امضا و پرچم و نشانه ی شان هست ، فرهنگ یک زمان با زمان دیگر دگرگون می شود چون اندیشه و باورها و انسان در حال دگرگونی و شدن است .
فرهنگ هر جا و هر زمان وابسته به باورها و شرایط زندگی و محیطی و اقتضای تاریخی اجتماعی و جغرافیای و ... آن مکان و زمان هست و ماهیت خاص خود را دارد و دست خوش دگرگونی ها و تغییرات فوق هم می شود . در کنار دگرگونی های فرهنگ ، فرهنگ هم باعث دگرگونی های بسیاری در زندگی و شرایط محیطی و اقتصادی و اجتماعی و جغرافیایی انسان می شود . دگرگونی فرهنگ و انسان و محیط دگرگونی متقابل است و جلوگیری از آن کاری عبث و پوچ .
فرهنگ در مفاهیم عامه به معنای شخصیت و شعور و درک است . برای نمونه ، به شخصی می گویند « بافرهنگ » یعنی کسی که رفتاری باوقار و درست دارد و از زشت گفتاری و زشت رفتاری پرهیز می کند .
البته که زشتی و زیبایی و خوبی و بدی در باور و اندیشه ی هر کسی معنی متفاوتی دارد و نسبی است اما در جامعه ی خاص در زمان خاص رفتارها و باورهای مشترک آن جامعه فرهنگ آن زمان آن جامعه را شامل می شود .
فرهنگ یک مفهوم گسترده است که شامل ارزش های اجتماعی و هنجارهای موجود در جوامع بشری و همچنین دانش ، باورها ، هنرها ، قوانین ، آداب و رسوم ، توانایی ها و عاذات افراد گروه یا جامعه } در زمان خاص { می شود .
فرهنگ از راه آموزش به نسل بعدی منتقل می شود . فرهنگ راهکارهای شایع یک جامعه است .
واژه ی فرهنگ را مرکب از دو واژه ی « فر » و « هنگ » به معنای ادب ، تربیت ، دانش ، علم ، معرفت و آداب و رسوم تعریف کرده است . [1] در فرهنگ واژه های معتبر دهخدا « هنگ » را از ریشه ی « ثنگ » اوستایی به معنی کشیدن و فرهختن و فرهنگ ذکر می کند .
واژه ی فرهنگ از دوره ی پارسی میانه وارد فرهنگ ایرانی شده که در متن های ساسانی ، متن های سغدی ، مانوی و حتی ختنی این واژه را می توان بازشناخت همانند :
« خسرو و ریدگ » ، « خویشکاری ریدگان » و « کارنامه ی اردشیر بابکان » سپس درآثار ارزشمندی چون « شاهنامه » ی فردوسی ، آثار سعدی و متن های بسیاری این واژه را می یابیم . در این دوران فرهنگ شامل دانش و هنرهایی چون نقاشی و موسیقی یا سوارکاری و تیراندازی هم می شد . درگذشته بر این باور بودند که انسان بی فرهنگ نمی تواند یک گام درست و مثبت بردارد و از این رو فردوسی فرهنگ را برتر از گوهر و نژاد می داند .
در اروپا مفهوم فرهنگ در سده های هجدهم و نوزدهم به کار رفت که فرایند کشت و زرع در کشاورزی دلالت داشت . در آغاز سده ی نوزدهم این مفهوم بر بهبود و پالایش نفس در هنگام آموزش استوار بود سپس بر تامین آرزوهای ملی و در نیمه ی سده ی نوزدهم این واژه برای ارجاع به ظرفیت جهان شمول بشری اطلاق کردند .