ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
جان مال ناموس آزادی امنیت و انسانیت مردم در دستان گلوبالیست ها و رادیکالیسم
از این بردگی آزاد شو
ادیان هرچه قدیمی تر روحانیونش بیناموس تر دروغگوتر
دین همان بی دینی است
دموکراسی همان دیکتاتوری است در دیکتاتوری دیکتاتور خودش خودش را انتخاب می کند و در دموکراسی تو انتخاب می کنی که چه کسی دیکتاتور باشد
این چرخه ای است برای سرگرم کردن تو با این کلمات تا حقیقت را نفهمی و برده بمانی
عقل و دل رو ساز کنیم
ببین چه مشهور است و تبلیغ زیادی می شود همان دروغ بزرگ است
#نه_شاه_نه_خمینی_خدا_میهن_حسینی #امپراتوری_پارس #امپراطوری_پارس #شاخاب_همیشه_پارس #شاخاب_پارس #خلیج_پارس #دریای_خزر #دریای_کاسپین #من_پارسیم #من_ایرانی_نیستم_من_پارسی_هستم #ری_استارت #ری_استارت_تنها_راه_نجات #همه_چیز_درکنترل_ری_استارت_است #سیدمحمدحسینی #صوفیسم #انسان_کامل
بر فلک نگرم ستم من نمایش پیداست ، لکن
تو دل آرامی مرا
دشمن با زخم زبان زند شمشیر بر من لکن
تو دل آرامی مرا
تیر نا پیدا آیدم خورد بر سر من ، لکن
تو آرام جانی مرا
مار دوزخ آیدم نیش ها بر جگر من ، لکن
تو دوا دانی مرا
گرگ شاهی زوزه کشد بر آزادی من ، لکن
توتنها خاقانی مرا
روز و شب به راهت چشم در چشم آسمان ، لکن
تو تنها کاردانی مرا
روز و شب زخم زنم بَر بر پیکر عدو ، لکن
تو تــوانی مــرا
گریزان نشوم زپیر و زخم روزگار ، لکن
تو جـوانـی مرا
پیکر اهرمن شد چاک ، آفرین ای یار من
تو جانانی مرا
باز آمدم بر نادانی خود بی گمان نا دانسته من
تو نگرانی مرا
باز آیم برسر کـوی شیریــنـت و همـچنــان
تو مهربانانی مرا
با تو با کو لاک جنگم ، بی تو پیرَم ، مرده ا َم
تو جان پناهی مرا
فلک باز هم زخم زند ، گویی نگری ، گویم
تو شنوای آهی مرا .
4/1/1385خورشیدی .
پیش از پارسی نویسی
تو دلارامی مرا
بر فلک می نگرم ظالمم پیداست لیک
تو دلارامی مرا
عدو با زخم زبان زند شمشیر بر من
تو دلارامی مرا
تیر غیب می آید می خورد بر سر من
تو آرام جانی مرا
مار بر رخ آیدم، نیش ها بر جگرمن
تو مرهم دانی مرا
گرگ و دیو سلطنت می کشد زوزه بر من
تو تنها خانی مرا
روز و شب با انتظار، چشم در چشم آسمان
تو کاردانی مرا
روز و شب زخم ها زنم بر بر پیکر عدو
تو توانی مرا
سال ها گریزان نشوم از مکر زمان
تو جوانی مرا
پیکر صد اهرمن شد چاک چاک ، آفرین ای یار من !
جان جانانی مرا
سوی جهل باز آمدم ، بی گمان نادانسته ام
تو نگرانی مرا
با تو با کولاک در جنگم ، بی تو پیرم ، مرده ام
جان پناهی مرا
هفت فلک زخمم زند ، نگری و گویمت
شنوای آهی مرا
تو دانی و من دانم این سخن هایم و این
تو آرامش جانی مرا