فرهنگ نو

 

پیشگفتار

  

فرهنگ چون واژه ها و مفاهیم انتزاعی دیگر در دوره های گوناگون معانی گوناگونی را در برداشته است . در زمان های گونه گون در میان جوامع بشری از کشوری حتی شهری یا بخشی به شهر و بخش دیگر فرهنگ های گوناگونی را می بینیم و از آثار آن اطلاعات بسیاری به دست می آوریم . 

فرهنگ هر بخش ، شهر ، کشور حتی قاره در آثار فرهنگی ، هنری ، ادبی ، اقتصادی ، اجتماعی ، معماری و ... نمایان هست ، آن گونه در زندگی انسان ها عجین می شود که زمانی که از فرهنگ و آثار فرهنگی خاصی سخن به میان می آید براستی همه ی این بعدها را دربرگرفته و همه ی این آثار شامل آثار فرهنگی می شوند . 

برخلاف پافشاری و اصرار مردم برای حفظ و نگه داری تمام و کمال فرهنگی خاص که امضا و پرچم و نشانه ی شان هست ، فرهنگ یک زمان با زمان دیگر دگرگون می شود چون اندیشه و باورها و انسان در حال دگرگونی و شدن است . 

فرهنگ هر جا و هر زمان وابسته به باورها و شرایط زندگی و محیطی و اقتضای تاریخی اجتماعی و جغرافیای و ... آن مکان و زمان هست و ماهیت خاص خود را دارد و دست خوش دگرگونی ها و تغییرات فوق هم می شود . در کنار دگرگونی های فرهنگ ، فرهنگ هم باعث دگرگونی های بسیاری در زندگی و شرایط محیطی و اقتصادی و اجتماعی و جغرافیایی انسان می شود . دگرگونی فرهنگ و انسان و محیط دگرگونی متقابل است و جلوگیری از آن کاری عبث و پوچ .  

 

تعاریف 

 

فرهنگ در مفاهیم عامه به معنای شخصیت و شعور و درک است . برای نمونه ، به شخصی می گویند « بافرهنگ » یعنی کسی که رفتاری باوقار و درست دارد و از زشت گفتاری و زشت رفتاری پرهیز می کند . 

البته که زشتی و زیبایی و خوبی و بدی در باور و اندیشه ی هر کسی معنی متفاوتی دارد و نسبی است اما در جامعه ی خاص در زمان خاص رفتارها و باورهای مشترک آن جامعه فرهنگ آن زمان آن جامعه را شامل می شود . 

فرهنگ یک مفهوم گسترده است که شامل ارزش های اجتماعی و هنجارهای موجود در جوامع بشری و همچنین دانش ، باورها ، هنرها ، قوانین ، آداب و رسوم ، توانایی ها و عاذات افراد گروه یا جامعه } در زمان خاص { می شود . 

فرهنگ از راه آموزش به نسل بعدی منتقل می شود . فرهنگ راهکارهای شایع یک جامعه است . 

 

واژه ی فرهنگ را مرکب از دو واژه ی « فر » و « هنگ » به معنای ادب ، تربیت ، دانش ، علم ، معرفت و آداب و رسوم تعریف کرده است . [1]  در فرهنگ واژه های معتبر دهخدا « هنگ » را از ریشه ی « ثنگ » اوستایی به معنی کشیدن و فرهختن و فرهنگ ذکر می کند . 

واژه ی فرهنگ از دوره ی پارسی میانه وارد فرهنگ ایرانی شده که در متن های ساسانی ، متن های سغدی ، مانوی و حتی ختنی این واژه را می توان بازشناخت همانند :   

« خسرو و ریدگ » ، « خویشکاری ریدگان » و « کارنامه ی اردشیر بابکان » سپس درآثار ارزشمندی چون « شاهنامه »  ی فردوسی ، آثار سعدی و متن های بسیاری این واژه را می یابیم . در این دوران فرهنگ شامل دانش و هنرهایی چون نقاشی و موسیقی یا سوارکاری و تیراندازی هم می شد . درگذشته بر این باور بودند که انسان بی فرهنگ نمی تواند یک گام درست و مثبت بردارد و از این رو فردوسی فرهنگ را برتر از گوهر و نژاد می داند . 

در اروپا مفهوم فرهنگ در سده های هجدهم و نوزدهم به کار رفت که فرایند کشت و زرع در کشاورزی دلالت داشت . در آغاز سده ی نوزدهم این مفهوم بر بهبود و پالایش نفس در هنگام آموزش استوار بود سپس بر تامین آرزوهای ملی و در نیمه ی سده ی نوزدهم این واژه برای ارجاع به ظرفیت جهان شمول بشری اطلاق کردند . 


مقاله ی کامل در کانال تلگرامی  مهرآفرین @mehr_aafarin  به صورت پی دی اف 

[1] فرهنگ فارسی معین  

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.