12 حرفه

12 حرفه یا کاری که زمانی که شریعت و دانا برای تقلید ازش نداری ( دانا منظور آخوند و کشیش و خاخام و قاضی و مفتی سر کوچه تون یا هر کی فکر می کنی داناست و خیلی می دونه نیست ، دانا منظور فقط انسان کامل یا صوفیسم هست که کافیه بخوای از ته دل تا ببینیش )
اول- آنکه با نیکان صحبت دارد. 
دوم- آنکه فرمانبرداری ایشان کند. 
سیم- آنکه از خدای راضی شود. 
چهارم- آنکه با خلق خدای صلح کند. 
پنجم- آنکه آزار بخلق خدای نرساند. 
ششم- آنکه اگر تواند راحت رساند.
این شش چیزست التعظیم لامرالله و الشفقة علی خلقالله. 
هفتم- آنکه متقی و پرهیزکار باشد و حلال و حرام داند. 
هشتم- آنکه ترک طمع و حرص کند. 
نهم- آنکه با هیچکس سخن نگوید مگر به ضرورت و هرگز بخودگمان دانایی نبرد. 
دهم- آنکه اخلاق نیک حاصل کند. 
یازدهم- آنکه پیوسته بریاضات و مجاهدات مشغول باشد. 
دوازدهم- بی دعوی باشد و همیشه نیازمند بود.

کشف الحقایق _ عزیز الدین محمد نسفی 

نویسنده ؛ آفریننده یا برده

نویسنده ؛ آفریننده یا برده

 

نویسنده کسی است که داستانی را می آفریند ، شخصیت هایش را ، روند داستان را ، ماجراها را ، گفتارها را ، رفتارها را ، سرآغاز را ، اوج را ، پایان را همه و همه را می نویسند ، می آفریند با اندیشه ، با هنر نوشتن خود می آفریند .

نویسنده آن چه را که باید روی دهد را می نویسد . آن چه را خود برابر با اندیشه و باور و شورش می داند و می خواهد می نویسد .

این نویسنده است که داستان را می آفریند . نوشته باید همه ی داستان را با اندیشه و باور و شور و عشق خود بنویسد تا نویسنده ی آن داستان و اثر باشد .

نویسنده ی یک اثر باید تماما کار خود نویسنده باشد که بتوان گفت آن اثر را فلان نویسنده نوشته است . نوشته اثر اوست ، کار اوست .

نویسنده باید آزاد از نگرانی های اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی و هنری باشد . نباید درگیر این باشد که فروش می رود یا نه ، به ریش قبای کسی برمی خورد یا نه ، کسی جنبه ی خواندن و یا دیدن اثر را دارد یا نه ، مجبور است برای گیشه و فروش و جنبه ی انتقاد و طنز و ساختار هنری و ... داستان را تغییر دهد یا نه .

نویسنده ، کارگردان ، هنرمند نباید نگران این باشد که برای یک سخن که برخی جنبه اش را ندارند ، کارش بهانه ای شود که شورشی شود در فضای واقعی یا مجازی و دیگران تعیین تکلیف کنند برای اثر او ، دخالت کنند در اثر او چون تهیه کننده هستند و چون تماشاچی هستند .

هنرمند نباید نگران این باشد که کارش بهانه ای برای پایین کشیدن ارزشی برای بالا بردن بی ارزشی باشد .

هنرمند صاحب کارش هست پس با شندرغازی که تهیه کننده یا رئیس شبکه می دهد ، برده و صاحب اثر نویسنده و هنرمند نمی شود .

 این فرهنگ باید جا بیوفتد که زمانی که پولی _ برای تهیه کننده و شبکه و ... کلان است برای هنرمند ناچیز است در برابر هنرش _ به هنرمند داده می شود ، صاحب اثر هنرمند نمی شود .

کسی حق ندارد به هر عنوان خود را صاحب اثر هنرمند و هنرمند را برده ی خود بداند .

دست بردن در تابلوی مونالیزا ، آن را خراب می کند ، اثر جدید خرابکار یا اثر جدید لئونادو داوینچی نمی شود .

انگار به خدا تشر بزنی !!! دخالت کنی !!! جای آدم را ابلیس بگذارد و جای ابلیس را آدم !!!

انگار به خدا بگویی این بینی که درست کردی خوب نیست ، بینی که من جراحی می کنم خوب است !!!

انگار به خدا بگویی جای نمرود و فرعون را اشتباه گذاشتی باید برداری بگذاری جای ابراهیم و موسی .

دخالت در کار و هنر هنرمند هم همین است .

با شندرغاز فکر می کنند هنرمند برده زر خریدشان است و اثر هنرمند محصول شان .

این ها باید برچیده شود .

هنرمند را نمی توان و نباید برده کرد . می گویم نمی توان منظورم هنرمندان آزاد است و می گویم نباید منظورم هنرمندانی است که به هر دلیل مجبورند در این دنیای پر از داد و ستد و فروشنده مشتری و برده و برده داری زندگی کنند .

نویسنده ی آزاد و مستقلی هستم چون بر چاپ یا ساخت نوشته هایم پافشاری نمی کنم و گاهی هم پافشاری کنم نمی شود و اکنون خدا را سپاس می گویم که می دانم چرا نمی شود

<< چون هر کسی برای شندرغازی که می دهد برای خرید یا همکاری با اثر من ، به خودش اجازه می دهد که دخالت کند و انتقادهای بیجا کند و تغییر دهد و ترورشخصیتی کند و ... >>

من فروشی نیستم که کسی بتواند داستان های ارزشمندم را تغییر دهد .

تغییر و جایگزین کردن و کم و بسیار کردن و این کارها حق نویسنده و هنرمند است ، نه کس دیگر .

من فروشی نیستم که بخاطر از دست ندادن مخاطب و فروش گیشه داستان مرا با زور عوض کنند یا مجبورم کنند داستان را آن جور که من نمی خواهم به پایان برند .

 

اصلا توقع نداشتم از ترک ها که مانند آدم های عقب مانده و کم سواد و کم هوش و دست نشانده عمل کنند و آلت دست سیاستمداران شوند و چنین سیاست های کثیفی را اجرا کنند .

خودم را در شرایط نویسنده و کارگردان می گذارم ، براستی که غیرقابل تحمل است که بایستم و عده ای به بهانه های کذایی در کارم در هنرم در اثرم دخالت کنند و بگویند این را بردار ، آن را بگذار ، بایکوت می کنیم ، نمی بینیم . ( بیش تر تماشاگران از خارج از ترکیه هستند ) .

خیلی هنرمندید خودتان داستان خودتان را بنویسید ، چرا داستان دیگران را می خواهید عوض کنید ؟

امروز ترورشخصیتی می کنید ، فردا ترور فیزیکی چون دست نشانده هستید . دنباله رو کسانی هستید .

هنوز از اندیشه اش درنیامده ام و رنج می کشم .

چطور بی هنری به خود اجازه می دهند در اثر هنرمندی دخالت کنند ؟!

چه آزادی بیانی است که کسی نمی تواند به طنز انتقاد کند ؟

چه آزادی بیانی است که با طنز انتقادی ، عده ای به خود اجازه می دهند در چاپ و ساخت اثر هنری دخالت کنند ؟

هنرمند برده ی خواسته های شماست ؟

جایگزین کردن و برداشتن و گذاشتن و تغییر مسیر و ... داستان و فیلم و سریال کار نویسنده و کارگردان است که اثر را می سازد .

البته کم شاهد نبودیم که شبکه ای تهیه کننده ای خود را صاحب دانسته و بابت پولی که داده دست به تغییر زده است ...

من مخالف سرسخت آن هستم چون مسیر فکری و باورها و اندیشه ها و برنامه های نویسنده و کارگردان را به هم می ریزد و تمرکز را از کار می دزدد و کار به هم ریخته و شلخته و نادرست می شود چون تهیه کننده و صاحب شبکه خود را صاحب و مالک و برده دار می پندارد .

کار کردن برای شبکه ها همین جوری است ، برخی یا بهتر بیش تری ها هنوز شعور این را ندارند که دستمزد هنرمند او را برده و اثرش را ملک تهیه کننده یا خریدار نمی کند .

این ریشه در این دارد که هر چه را پول بدهیم مال ماست و همه را می شود با پول خرید .

البته منظور از هرچیز براستی هرچیز حتا انسان و زن هست یعنی همه چیز را شئی برای خریدن و استفاده کردن و نابود کردن می داند .

کی به هم و به هنر و به ارزش های راستین احترام می گذارند ؟

این اعتقادات کی ورمی افتد ؟

این اعتقاد که ریز و درشت ، پیر و جوان ، ثروتمند و فقیر فکر می کنند به هر که پول بدهند نوکر بابایش می شود .

این که غیررسمی و رسمی و عملی و علنی همه برده ی یکدیگرند .

برده داری را دوست دارند بعد می گویند برده داری ورافتاده ولی فرهنگ برده داری مورد استقبال است .

تا این فرهنگ های کثیف هستند و تا این اعمال متحجر هستند ، کی می شود به پیشرفت و خوشی و آبادی و زندگی آشتیانه امید داشت ؟

انگار مردم همان برده هایی هستند که فقط لباس ها و دک و پزشان عوض شده است

در ظلمات  تاریکی گام برمی دارند و هم را هل می دهند و لگد می کنند یا از ترس یا از رذالت و محتاجند تا کسی روزنی چراغی بهشان نشان دهد که ببینند آن ها که لگد می کنند و هل می دهند و به کشتن می دهند نزدیکان خودشان هستند ، از خودشانند .

نور و روشنایی این است که از تاریکی افکار و باورهای پوسیده و تاریک و غیرانسانی به درآیی و خودت را ببینی خویشاوندانت را ببینی و به آشتی با هم به درآیید و جهانی زیبا و دوست داشتنی را با همدلی و مهر ببینید .