سخن های ناگفته

سخن هایی برای نگفتن 

توی کتاب گفتگو های تنهایی دکتر علی شریعتی جایی دیدم که نوشته بود : 
حرف هایی هستند برای نگفتن و ارزش هر کس به حرف های هست که برای نگفتن دارد .
شاید برای همین هست که بیش تر خاموش هستم و بهترین سخن هامو زمونی می گم که در درونم با خودم هستم و یا بر برگه ای می نویسم چون نوشتن رو دوست دارم 
در نوشتن کسی به میون سخن هات نمی پره تا شماتت کنه یا خودشو فاضل تر از تو نشان بده و یا تو رو نادان و بیخبر جلوه بده و ... 
سخن می گوم ولی تا جایی که دریابم سخنم شنیده می شه
سخن نمی گم و خاموش می شم زمونی که دریابم شنونده ای نیست یا مغرضه یا قد و یکدنه و لجباز 
زمونم رو برای چنین کسی به هدر نمی دم ، هر چه تاکنون چنین کرده ام بسه که یکی از پشیمونی های من از بحث کردن با احمقاس . 
روزی برای آزمون پایان ترم تابستان دانشگاه پیام نور به مرکز جنوب رفتم ، اون جا بانویی بود که سر گپ زدن رو باز کردیم که خانم دیگری اومد ( قومیت رو نمی گوم چون به برخی برمی خوره در پس این که خودم می دونم منظوری ندارم و حقیقته و در هر قومیتی چنین کسانی هستند) او هم وارد بحث ما شد و آشنایی داد که توی دفتر ریاست جمهوری کار می کنه ، بانو ده روز بود ازدواج کرده بود و خانم چهارماه و داشت خودشو مثال می زد و مثلا راه و چاه یاد بانو می داد که با مادر شوهر و خواهر شوهرش چجوری رفتار می کنه و انگار خودش خودشو الگوی بانو می دونست !!! به سخن هاش گوش دادم گفت هوای پسرشو داشت گفتم خب پسرشه گفت نه ، منظورم اینه که منو می خواس بکوبونه زمین ...
 ادامه داشت تا این که گفت قهر کرده و نمی ره و خیلی حق به جانب گفت به شوهرم می گم برو تو می خوای ولی من نمیام بهشون احترام می ذارم وقتی میان ولی نمی رم خونه شون ... 
شوهرتو توی مشتت داشته باش .
 گفتم با خانواده ی شوهرت که دعوا نداری . وقتی ازدواج کردی یعنی با اون خانواده وصلت کردی ، تو برای وصل کردن آمدی نه برای فصل کردن .
 گفت تو که ازدواج نکردی نمی دونی حالا بذار بری تشکیل خانواده بدی . 
خاموش شدم و به بانو نگا کردم و دیدم که گفته ی خانم بهش اثر نکرده و خاموش تر شدم و بسیاری نکشید که همه اومدن و آزمون آغاز شد . 
یادش که می افتم گفته های بسیاری با خودم می گم که اگه روزی آدم بخواد با کسی ازدواج کنه پر مسلم هست که خانواده ی پسره در اولویت هست ، چون برای بستن پیوند دو تا جوون با هم ازدواج می کنند ، نه جنگ و دعوا و کلکل و ... 
مجبور که نیستی بری توی خانواده ای که ازت خوش شون نمی آد . تا کی بچه ی مردم رو از مادر و پدرش می خوای سوا کنی ؟ 
 . 
مثلا اون خانم که خودشو توی گپ ما کشوند برای چی باید اینو پیش بکشه که کجا کار می کنه ؟ ینی من عقده ای هستم و هر چی می گم حق با منه . 
خب جوجه ! مگه هر کی ازدواج کنه فقط از مسائل مهمش با خبره ؟ یه جوری هم حرف می زد که انگار اون چهارماه چهار دهه اس که زندگی مشترک تشکیل داده !!!! 
خلاصه ، خاموش می شم چون می دونم بی برگشت خوبی منه که خاموش بشم و شاید اکنون ندونم چرا ولی پسین درمی یابم چرا باید خاموش می شدم . 
بحث کردن با هر ابلهی فقط وقت از دست دادنه . 
حرف های ناگفته همیشه درست ترین و قشنگ ترین هستند هر آینه بسته است به درون و اندیشه ی اون کس ولی این که ناگفته می مونه یا به برگه می آد به شرایط و جایی که نگفته می شه بستگی داره . جایی نباید گفت و باید خاموش ماند و شاید تا ابد ولی جایی تنها می شه به روی برگه آوورد تا هم نانوشته نمونه و هم ناگفته نمونه و هم شاید در آینده کسی که می خونه بدونه که سخنت اوت جا که خاموش بودی چی بوده ؟ 

سخن های ناگفته 

۱۳۹۸/۲/۲۰

بانو !

بانو
بانو !
بانو ! این جا به اسم قرن بیست و دوم هم رسیده است ؛ این جا هنوز طبق قانون چهارده پانزده قرن پیش زندگی می کنند .
بانو ! این جا واقعیات جامعه مهم تر است چون نفع شان در واقعیات است ، نه در حقایق و راستی های آفرینش .
بانو ! برای کسی ارزشمند نیست که تو راست می گویی یا حقیقت را می گویی ، مهم این است که با واقعیاتی که دیگران می بینند و به نفع شان است ببینی ، گوش کنی ، بگویی و عمل کنی .
بانو ! این جا مهم نیست دانش تو ، هنر تو ، دل تو و ارزش بودن تو چیست، مهم این است که با منافع شان ترکیب شوی یا حداقل مانع آن نباشی .
بانو ! زندگی تو را دوست داشتن و مهر و دانش و انسان بودنت تعریف نمی کند ، منافع و واقعیات که برگرفته از منطق و عرف جمع است  تعیین می کند .
بانو ! ارزش تو را ، حتا زندگی تو را منطق منفعت طلب های غریب و قریب تعیین می کند نه انسانیت و انسان بودنت.
بانو ! باید زبان در کام گیری وگرنه حقایق بازگو کنی ، تو را به جرم محاربه با دین خدا و حرف خدا ، که نیست و همه منطق منفعت طلب و وافعیات عینی خودشان است که بر مبنای منافع عده ای دیگر است ، جانت را می ستانند با ننگ و بدنامی و تزویر .
بانو ! می خواهند در برابر ظلم ها و بی عدالتی ها و فشارها فقط سکوت کنی و دم نزنی وگرنه صدایت را که بشنوند می گویید  « خفه مقصر تویی . »‌

بانو ! بی انسان بودن می خواهند خدایی کنند؟؟؟
بانو  ! ابراز همدردی و عاطفی نشن دادن برای زمانی هست که فیلمی می بینند وگرنه در دنیا ی راستین این ها همه اش حرف است که در فیلم ها باید دید.
بانو  ! مهرورزی و در پی مهر جان فشانی ها کردن و حرف های قشنگ زدن و شعار دادن همه در هنگام فیلم دیدن هست ، گول شان را نخور و ساده نباش! در دنیای واقعی که خود ساخته اند‌ ؛ این هایی که حرف و سراجام قشنگ و شعارهایی معنوی می نمایانند, همه ننگ است و یاوه های افسانه ای. عشق در فیلم یک حس نمونه و مقدس هست و لی اگر نزدیکان خودشان دچارش شود مایه ی ننگ و بی آبرویی و سرشکستگی است و می کوشند تا عشق را از خود و دیگران دور کنن چون لکه ی ننگ است.
بانو  ! این حقیقت هست که قوم و خویشان و مردم برای این هستند که انسان تنها نماند و نمیرد و زنده بماند  ولی واقعیت ساخته شده ی بعضی‌ این ها و حرف شان بهانه ای برای مرگ و تنها ماندن افرادی هست که می توانند بهترین آثار هنری و فرهنگی و مردمی و خدایی را بیافرینند ولی واقعیت این است که اهریمن انسان ستیز و مهر ستیز به بهانه ی آبرو و حیثیت جان آن ها را می گیرد به دست آشنایانش که به نام حیثیت  و حرف مردم بر آن ها حسادت می‌کنند.
بانو  ! اگر با آن حسودان ناموفق همراه نشوی تو را به جرم ننگ و بی آبرویی خواهند کشت و دیگران حلقه ی گلی به عنوان باغیرت بودن بر گردنش می اندازند  ...